پرنسس ماپرنسس ما، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره
ملیکا ملیکا ، تا این لحظه: 20 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

❤هلنا پرنسس کوچولوی ما ❤

در باز کردن هلنا

امروز وقتی رسیدم خانه ایفون را زدم بعد چند ثانیه هلنا گفت کیه گفتم منم گفت بیا تو اما در را باز نکرد دباره ایفون را زدم هلنا گفت بابا خوابه درم قفل کرده و .................. بعد چند دقیقه پدرم آمد ودر را باز کرد هلنا دوست دارم  بوس
19 فروردين 1393

رفـتــــــــــــــــــــــن به خانه ی خاله

در روز          ما به خانه ی خاله ام رفتیم . من وهلنا دو دختر خاله که اسم یکیشان تصنیم و تانیا . تصنیم 4 سال دارد یعنی 1 سال از هلنا بزرگ تر است و تانیا 2 سال دارد یعنی 1 سال از هلنا کوچک تر است . رابطه ی هلنا با تصنیم زیاد خوب نیست . هلنا وتصنیم همیدیگر را می زنند چیز های خود را به همدیگر نمی دهند و چیزی که مال خودشان نیست مثلا مال من است من کاری با او ندارم ولی هلنا می گوید این مال خواهر من است نمی خواهد به تو بدهد یا کیف مال خاله است خاله کاری با او ندارد ولی تصنیم می گوید این مال مادرم است و نمی خواهد به تو بدهد یا .................... تانیا همیشه وقتی که هلنا با تصنیم دعوامی کنند تانیا به من...
15 فروردين 1393

جشن تولد

در سال 1388 یعنی 4 سال پیش من جشن تولد گرفتم من در آن موقع 6ساله بودم و هلنا هنوز به دنیا نه امده بود در ان روز من به مدرسه رفته بودم و اگر اشتباه نکنم زنگ دوم یا اول مادر وپدرم به دنبال من امدند ادامه ی مطلب واز مربی من اجازه خواستند که مراببرند چون در عصر ان روز جشن تولد من بود جشن تولد من در خانه ی خودمان نبود بلکه در خانه ی عمه نسترن ام بود در ساعت 1 بعد از ظهر پسر عمه هایم یونس ومهدی امدند با عمه زهره ام وشوهرش بعد یونس و مهدی دعوایشان شد سر چی نمی دونم بعد رفتیم کیک را با مادرم گرفتیم بعد مهمانهایمان امدندکه عبارتبودنداز مادر بزرگم دوستم که اسمش را یادم رفته است و................ بعد که میوه شیرینی ........... نوبت کیک تولد...
11 فروردين 1393

نی نی هلنا

هلنا یک عروسک دارد که خیلی ان رادوست ولی عروسک های دیگر اش را دوست دارد ولی این یکی فرق داره هر جا که می ره اون عروسکش رامی بره و دست هیچ کس نمیده و هر کی بگه نی نی ات زشته با اونا قهر می کنه هر شب نی نی اش را کناره خودش می خوابونه یک روز نی نی اش گمیشه هرجا که بگی می گرده ولی پیدا نمی کنه گریه اش می گیره بعد می اید سراغ من و از من التماس می کند که نی نی اش را پیدا کنم در آخر زیر تخت پیدا اش می کنیم که زیر سرش یک بالش است ویک پتوی بافتنی روی ان است یعنی چه یعنی خواب است بعد نی نی اش را بوس می کند ...
11 فروردين 1393

کوتاه کردن موهای هلنا

در تاریخ          ما به پیرایش کودک رفتیم می خواستیم موهای هلنا را کوتاه کنیم هلنا می ترسید ولی بعدها آرام شد الان موهای او بهتر شانه می شود چون مو های فرفری است وقتی موهای او را شانه می زنی دردش می آید و گریه می کند ولی حالا راحت شد هلنا چون برای اولین بار به پیرایش کودک می رفت موهای کوتاه شده اش در دست می گرفت و آرایش گر به او گفت این کار را نکن هلنا هم نکرد . لطفا به ادامه ی مطلب بروید وقتی آمدیم خانه هلنا ناراحت بود ولی گریه نمی کرد وقتی خود را در اینه دید خوش حال شد چون انقدر تغییر نکرده بود و مثل همیشه مو هایش فری فری بود  مادر امد مو های هلنا را شانه بزند که هلنا فرار کرد چو...
11 فروردين 1393

هلنا در شمال

در تابستان 1392ما به شمال رفتیم من وهلنا دریا را خیلی دوست داریم هلنا اولین بار به شمال می رفت . ...
10 فروردين 1393
1